اصلیترین و بنیادیترین هدفی که میتواند تبدیل به دغدغه دائمی یک معلم در امر تدریس شود، تلاش برای برانگیختن حس کنجکاوی، جستجوگری و خلاقیت در دانشجویان است. امروزه کاملاً شناختهشده است که پرسشگری، تفکر انتقادی، گشوده بودن نسبت به «دیگری» و در یک کلام تلاش برای «آموزش شیوه اندیشیدن» مقدم بر «آموختن اندیشهها» است. بهکارگیری روش بانکداری یا ذخیرهسازی آموزش که در آن به محفوظات امتیاز داده میشود، یقیناً نمیتواند به هدف اصلی آموزش فلسفه، یعنی چگونه اندیشیدن (How To Think) و نه «به چه اندیشیدن» (What To Think) یاری رساند. ازاینرو میبایست عمیقاً به رویارویی انتقادی دانشجو با مسائلی که توسط معلم مطرح میشود اعتقاد داشت و ضمن تشویق دانشجویان به اتخاذ رویکرد انتقادی، مدام یادآوری نمود که رویکرد انتقادی، روشی از روشهای یادگیری نیست؛ تنها راه ممکن و مطلوب یادگیری است! تنها در پرتو رویکرد انتقادی به مسائل است که علاوه بر استقلال فکری، نوعی نارضایتی از وضع موجود و بهتبع آن اندیشیدن به وضعی «ناممکن» نیز سر خواهد زد و فلسفه پژوه را به هدف ذاتی فلسفه نزدیک خواهد کرد.
بهعبارتدیگر اگر هدف فلسفه از ارسطو تا نیمه اول قرن بیستم، جستجوی حقیقت بوده است، با چهار فیلسوف تأثیرگذار قرن بیستم (هابرماس، فوکو، دریدا، رورتی) هدف مهم دیگری نیز برای فلسفه تعریفشده است و آن جستجوی رهایی است. ازاینرو گرچه یکی از اهداف اصلی تدریس میتواند و باید آموزش روشمند و تخصصی فلسفهها باشد، اما میتوان بهجای جهتگیری به سمت حقیقت متافیزیکی، رهایی به مفهوم فلسفی کلمه را آنگونه که چهار فیلسوف مذکور بحث کردهاند، در چشمانداز قرار داد. منطبق با چنین اهدافی، میتوان تصور کرد که آموختن این نکته که چگونه باید یک متن را خواند و یا تفسیر کرد، گرچه لازم است ولی بههیچروی کافی نیست. چنین رویکردی، در بهترین شرایط میتواند منجر به تربیت متخصصان فلسفه در حوزههای مختلف شود که باز گرچه لازم است، ولی کافی نیست. لازم است ازآنجهت که بدون یادگیری روشمند فلسفهها، نمیتوان فیلسوف شد و کافی نیست، ازآنجهت که منحصراً با یادگیری فلسفهها، نمیتوان به تأسیس تفکر فلسفی در جایی یاری رساند، چراکه فلسفیدن یعنی تأمل بر روی مسائل عینی عصر. حتی هگل که گاه از او بهعنوان پدر ایدهآلیسم مدرن یاد میشود، در فرازی از پدیدارشناسی روح، با کلماتی قوی متذکر میشود که ابلهانه است اگر تصور کنیم که فیلسوف میتواند به مسائلی فراتر از مسائل زمانهاش بیندیشد. هابرماس نیز در گفتار فلسفی مدرنیته، با اشاره به همین نکتهسنجی هگل، او را کاشف مدرنیته فلسفی میداند. چراکه هگل نخستین فیلسوفی بود که در پی تأمل بر عصر خود، تشخیص داد که عصری سپری شده است و عصر دیگری (عصر مدرن) آغاز شده است. او در حقیقت مبانی فلسفی این عصر جدید را در قالب اصطلاحاتی نظیر ذهن بنیادی و جهانشمولی، تئوریزه کرد.نهایت اینکه معلمی که نظریهپردازیهای فلسفه آموزش را پیگیری میکند، میداند که هدف تدریس فلسفه، علاوه بر آشنا ساختن دانشجویان به ایدههای اصلی و مرکزی فلسفهها و فلاسفه، تلاش برای تشویق گشوده بودن نسبت به دیگری، از طریق تأمل بر روی مسائل مبتلابه ملی و بینالمللی نیز هست. تنها در این صورت است که میتوان کسب دانش فلسفی را زمینهساز تأسیس تفکر فلسفی قلمداد کرد. عصاره آنچه گفته شد، در اهداف درس فلسفه معاصر و مکاتب جدید قرن بیستم، بهطور مثال، چنین فهرست شده است:
-
نخستین و مهمترین هدف درس این است که امکانی برای فیلسوفان هر سنت فلسفی فراهم آورد تا خود، بیواسطه، از فلسفه خود سخن بگویند. قرائت ضابطهمند متون و منابع اصلی فلسفی ازاینرو که گزیدهای از آنها در جزوهای مستقل فراهم آمده است، اصلیترین هدف درس است. یکی از بهترین روشهای فهم درست مطالب فلسفی قرائت چندینباره متن، یادداشتبرداری از لحظات کلیدی آن و پی گیری نکته اصلی آن در سرتاسر متن است. چنین قرائتی از متن، یعنی خواندن چندباره آن، خواندن جزء در پرتو کل و بازگشت به جزء پس از خواندن کل را «دور هرمنوتیکی» مینامند. یکی از اهداف این درس ازاینرو، آشنا ساختن دانشجویان با چنین قرائتی از متون است.
-
درگیر شدن در بحث در داخل و خارج از کلاس: در فهم مطالب درسی مشابه این درس، بحثهایی تمامعیار و نیرومند ضروری است. تجربه تدریس اساتید معتبر دنیا نشان میدهد که یادگیری واقعی زمانی رخ میدهد که دانشجویان در مباحث کلاس مشارکت جدی داشته باشند. لازمه مشارکت در مباحث داخل کلاس و ادامه آن در خارج از وقت کلاس دو چیز است: نخست وجود حس تعلق دانشجو به کلاس، همکلاسی و آموزگار و دوم عدم واهمه از احتمال بروز واکنش منفی در پی اظهارنظر. ازآنجاکه سیاست این درس در مورد مشارکت در بحث بلندپروازانِ است از تمامی دانشجویان انتظار میرود که اولاً احترام به دیگری و سعهصدر را در دستور کار خود قرار دهند و ثانیاً نظر خود را بی کمترین پروایی اظهار دارند. بیتردید، مناظر فلسفی تنها از طریق مباحث سالم و درعینحال جدی است که گشوده خواهد شد.
-
نقد: گاه گفته میشود که دانشجویان مقطع لیسانس باید در قرائت متون فلسفی، هدف کمتر بلندپروازانهای را انتخاب کنند و به فهم متون قناعت ورزند. حقیقت اما این است که فهم متون بدون قرائت انتقادی آن حاصل نمیشود. هدف قرائت انتقادی متون، آنگونه که این درس آن را پی گیری میکند، یکی سنجشگری و تحلیل حدود آنها است و دیگری تعالی بخشیدن آنها از طریق رسیدن به نکاتی تازه و نوآئین. اندیشهها همواره مبهم و نیمهروشناند. تنها نقادی است که هم آنها را روشن میکند و هم آنها را ارتقاء میبخشد. از همین رو بود شاید که هگل گوهر فلسفه را نقادی میدانست.